- زبان فارسى در ٢٩ کشور جهان صحبت میشود که در ردیف ششم بعد از زبان اسپانیایى و پیش از زبان آلمانى (از نگاه شمار کشور هایی که در آنها فارسى صحبت میکنند) ردهبندى شده است.
- زبان فارسى زبان دوم کلاسیک جهان پس از زبان یونانى شناخته شده است به طوری که همه ویژگىهاى یک زبان کلاسیک را داراست. زبانهاى لاتین و سانسکریت در ردیفهاى سوم و چهارم آمدهاند.
- فارسى از نظر شمار و تنوع ضربالمثل، در میان سه زبان اول جهان جاى دارد.
- زبان فارسی از نظر دامنه و تنوع واژهها یکى از پرمایهترین و بزرگترین زبانهاى جهان است . در کمتر زبانى فرهنگ لغاتى چون "دهخدا" در ١٨ جلد و یا فرهنگ "معین" در ٦ جلد دیده میشود.
- زبان فارسى توانایى ساختن میلیونها واژه را دارد که در میان زبانهاى گیتى بىمانند است.
- زبان فارسی سیزدهمین زبان پرکاربرد در محتوای وب است.
- زبان فارسى یک سده از لاتین و دوازده سده از انگلیسى جلوتر است.
- از 10 شاعر برتر جهان پنج تن آن فارسى زبان هستند.
امام صادق با جمعی در حال میل کردن انگور بودند. در همان حال فقیری آمد و درخواست کمک کرد. آن حضرت خوشهی انگوری به او داد؛ اما فقیر قبول نکرد و گفت: پول بده.
امام فرمود: خدا به تو وسعت دهد. فقیر انگور را از حضرت خواست، حضرت انگور را به او نداد و فرمود: خدا به تو وسعت دهد.
پس از چند لحظه فقیر دیگری آمد، حضرت چند دانه انگور به او داد. او نیز خورد و خدا را شکر کرد، آن گاه امام مشت او را پر از انگور کرد، باز خورد و خدا را شکر کرد.
سپس آن بزرگوار بیست درهم به او داد، فقیر باز هم خدا را سپاس گفت. این بار امام پیراهنش را به او داد، او نیز پوشید و از امام تشکّر کرد.
راوی میگوید: ما احساس کردیم اگر باز هم خدا را شکر کرده بود، امام چیز دیگری به وی میداد.
منبع: بحار الأنوار
آوردهاند که مردی غلامی داشت خردمند، روزی آن مرد با غلام به باغی میرفت، در راه، خیار بادلنگی پاک کرد، نیمی به جهت خود نگاه داشت تا بخورد و نیمی به غلام داد.
غلام به نشاط آن را خوردن گرفت. چون خواجه بچشید، تلخ بود. گفت: ای غلام! خیار بادلنگ بدین تلخی تو را دادم و به نشاط تمام خوردی و به رغبت به کار بردی؟ گفت: ای خواجه! از دست تو شیرین و چربی بسیار خوردم، شرم داشتم که بدین قدر تلخی، از خود اثر کراهیت ظاهر کنم!
خواجه گفت: چون شکر نعمت چنین میگزاری، تو را در بندگی نگذارم و بدین آزادمردی، به سعادت آزادی برسید.
منبع: جوامع الحکایات
روزی معلم کلاس پنجم به دانشآموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او این احساس را درباره "تیدی" نداشت. لباسهای این دانشآموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و او دانشآموزی گوشه گیر بود.
این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.
زیرا که او با بقیه بچهها بازی نمیکرد و لباسهایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمیکرد.
تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانیاش و گذاشتن علامت در برگهاش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت "نیاز به تلاش بیشتر دارد" احساس لذت میکرد.
این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد!
ساموئل اسمایلز ، مولف کتاب اخلاق و اعتماد به نفس، بر این اعتقادست که تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد بلکه شخصیت ملتها را تعیین میکند.
1- اگر روزی 15 دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
2- اگر روزی 15 دقیقه از کارهای بیاهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
3- اگر روزی 15دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفتهای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
4- اگر روزی 15دقیقه را به پیاده روی سریع اختصاص دهید از هفتهای چند بار به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجهی بهتری خواهید گرفت.
5- اگر روزی 15 دقیقه مطالعه و سلولهای خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفتهای عظیم یادگیری دست خواهید یافت.
زیبایی روش یا قانون 15 دقیقه در این است که آنقدر کوتاهست که هیچ وقت به بهانهی این که وقت ندارید آن را به تاخیر نمیاندازید.
جالبتر اینکه، کشور ژاپن امروزه موفقیت خود را مدیون این قانون میداند.
چینیها در قدیم برای اینکه از شر حملهی دشمنان در امان باشند دیوار بزرگ چین را ساختند؛ اما در صد سال اول ساخت دیوار، سه بار دشمنانشان بدان نفوذ کرده و با چینیها جنگیدند.
دشمنان از دیوار بالا نرفتند بلکه به دربانها رشوه داده و از آنها گذشتند.
چینیها به ساخت بنای استوار پرداختند اما برای تربیت نگهبانها کاری نکردند. غافل از اینکه نیروی انسانی مهمترین مسئله است.
یکی از شرق شناسان میگوید:
برای انهدام یک تمدن، سه چیز را باید منهدم کرد:
اول) خانواده
دوم) نظام آموزشی
سوم) الگوها و اسوهها
برای اولی، منزلت مادر به عنوان مربی کودکان را متزلزل کن.
برای دومی، از منزلت معلم بکاه و در جامعه او را بیارزش کن.
برای سومی، منزلت نخبگان و دانشمندان را هدف قرار بده تا کسی آنها را الگوی خویش قرار ندهد.
روزی دزدی در راهی بستهای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند:چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ میکند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین!
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال خللی مییافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد: این مرتبه که برای مناجات آمدی، کسی را همراه خود بیاور که تو از او بهتر باشی. موسی علیه السلام برای پیدا کردن چنین شخصی تفحص کرد و نیافت؛ زیرا به هر کس میرسید جرئت نمیکرد بگوید من از او بهترم.
خواست یکی از حیوانات را ببرد، به سگی که مریض بود برخورد کرد. با خود گفت: این را همراه خود خواهم برد، پس ریسمان به گردن سگ انداخت و مقداری سگ را آورد، بعد پشیمان شد و آن را رها کرد و تنها به درگاه پروردگار آمد.