پاسخ کریمانه
روزی مردی مسیحی قصد داشت تا با مسخره کردن امام باقر (ع) ایشان را خشمگین کند و به این وسیله برای خود و برخی از رهگذران نادان، اسباب خنده و شادی فراهم نماید.
برای اجرای نقشهاش، سر راه امام قرار گرفت. وقتی امام به نزدیکش رسید، در حالی که نیش خندی به لب داشت، با صدای بلند گفت: سؤالی دارم.
امام آماده شنیدن سؤال شد. مرد با بیادبی گفت: آیا تو بقر هستی؟ و خنده احمقانهای سر داد تا رهگذرانی هم که سؤالش را شنیده بودند، بخندند.
امام باقر (ع) بدون این که ذرّهای عصبانی شود، به آرامی گفت: نه، من باقر هستم.
مرد مسیحی که به هدف خود نرسیده بود، سعی کرد به امام طعنه بزند. بنابراین از آن حضرت پرسید: آیا تو فرزند یک آشپز هستی؟
امام باقر (ع) با این که به قصد زشت او پی برده بود، با حوصله این طور پاسخ گفت: آشپزی حرفه مادرم بود [داشتن حرفه آشپزی که عیب نیست].
مرد نادان که دیگر نمیدانست چه بگوید، با بیشرمی پرسید: آیا تو پسر آن زنِ بد اخلاقی؟
امام آخرین سؤال بیادبانه او را به بهترین شکل پاسخ داد: اگر تو راست میگویی، خداوند او را بیامرزد و اگر تو دروغ میگویی، خداوند تو را بیامرزد!
از پاسخ مؤدّبانه امام، مرد مسیحی مات و مبهوت شد. انگار دنیا را بر سرش خراب کردند. از رفتار خود بسیار شرمنده شد و با خود اندیشید: این شخص، بنده برگزیده خداست وگرنه هر انسان معمولی با سخنان توهین آمیز من، از کوره در میرفت و عصبانی میشد.
بیتردید، دین اسلام، دین حق و حقیقت است که چنین انسان بزرگی، امام و پیشوای آن است. او به دلیل اخلاق و رفتار بزرگوارانه امام باقر (ع) همان جا به دین اسلام گروید و مسلمان شد.
منبع: آفتاب دانش، حسین صالح، ص ۶۹