حاجی بغدادی
شخص ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر عازم حج شد.
چون مراسم روز عید قربان شد، شتر خودش را قربانی کرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد.
از حج برگشت. بعد از یک ماه در شهر بغداد باز در معاملهای دروغ گفت و توبهی خود را شکست.
عهد کرد که تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر ببیند و قربانی کند تا خدا گناهان او را ببخشد.
شخص ثروتمند باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. وقت وداع، پسرش به او گفت باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟
پدر گفت بله. پسرش گفت این بار نفس خودت را قربانی کن تا وقتی برگشتی دوباره هوس گناه نکنی.
تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گلهای قربانی کنی تأثیر در توبه تو نخواهد داشت.