آنچه کمتر از علی (ع) شنیدهایم
✍️ وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت: "مرا رها کنید و سراغ کس دیگری بروید." اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند.
✍️ اول کسی بود که با رأی قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه بروید و مطیع باشید. گفت: "در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد". بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست.
✍️ سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حصرش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت.
✍️ طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت. چند روز بعد طلحه و زبیر مدینه را به قصد مکه و تدارک جنگ جمل بر علیه علی ترک کردند. علی به آنها گفت کجا میروید؟! دروغ گفتند، علی گفت میدانم برای جنگ با من میروید. با این وجود آنها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت.
✍️ هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت میکردند، با فریاد آنها را از این کار بر حذر داشت، گفت من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید.
✍️ وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوریهای جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد. نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند. در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه میکرد، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن. از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت.