من که از آتش دل چون خم می در جوشم
پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۷ ب.ظ
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مُهر بر لبزده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاشلله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گهگه قدحی مینوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
خرقهپوشی من از غایت دینداری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
.:حافظ:.
۹۸/۰۹/۰۷