اطاعت مادر مهمتر از دیدار پیامبر
اویس قرنی در سرزمین یمن زندگی میکرد و مادر پیری داشت که دوری او را نمیتوانست تحمل کند.
او روزی از مادرش اجازه خواست تا به دیدار پیامبر (ص) برود. مادر مقابل اصرار اویس گفت اجازه میدهم به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه نمانی.
اویس پذیرفت و به سوی مدینه رهسپار شد. هنگامی که به شهر وارد شد بدون درنگ سراغ رسول خدا (ص) را گرفت در جواب شنید پیامبر از مدینه خارج شده است و تا غروب باز نمیگردد.
اویس اندوهگین شد چون بر طبق قولی که به مادرش داده بود نمیتوانست تا هنگام بازگشت رسول خدا (ص) در مدینه بماند. او با دلی شکسته به یمن بازگشت.
هنگامی که پیامبر به مدینه بازگشت سخن بسیار عجیبی بر زبان آورد: «این نور از کیست که در خانه ما تابیده است».
گفتند مرد شترچرانی که از یمن آمده بود و اویس نام داشت قصد دیدار شما را داشت اما نتوانست بماند و رفت.
پیامبر پس از شنیدن این سخن فرمود بوی بهشت از سرزمین یمن میوزد. ای اویس چه بسیار مشتاق دیدار تو هستم. هر که با اویس ملاقات کرد سلام مرا به او برساند.