دکتر ساموئل مارتین جردن
یکی از خانهای بختیاری هر روز هنگام فرستادن فرزندانش به مدرسه ، ابوالقاسم؛ خدمتکار خانه را نیز با آنها میفرستاد تا مراقب آنها باشد. ابوالقاسم هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد و همان جا میماند تا مدرسه تعطیل میشد و دوباره آنها را به منزل باز میگرداند. دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل میکردند یک کالج آمریکایی به نام دبیرستان البرز بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود.
دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلاً برای دروغ، ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت. او میگفت "سیگار لوله بیمصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است ."
القصه.. دکتر جردن از پنجره دفتر کارش میدید که هر روز جوانی قوی هیکل، چند دانشآموز را به مدرسه میآورد. یک روز که ابوالقاسم در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگزار مدرسه کمک کرد، دکتر جردن از کار ابوالقاسم خوشش آمد و او را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمیدهد؟ ابوالقاسم گفت چون سنم بالا رفته و پول کافی برای تحصیل ندارم و با داشتن سه فرزند قادر به انجام دادن این کار نیستم.
دکتر جردن با شنیدن این حرفها، پذیرفت که خودش شخصا، آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچههای خان باشد بر عهده بگیرد. او به علت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و سرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک دریافت کرد.
دکتر ابوالقاسم بختیار، اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت. جالب اینکه فرزندان او نیز پزشک شدند.
دکتر ساموئل مارتین جردن معلم آمریکایی از سال ١٨٩٩ تا ١٩۴٠ ریاست کالج آمریکایی را در تهران بر عهده داشت. او ایران را وطن دوم خود مینامید و همواره از آن به نیکی یاد میکرد.
جردن به دانشآموزانش میگفت من میلیونر هستم زیرا هزاران فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیونها ارزش دارند. به پاس خدمات بیحد این مرد بزرگ، خیابانی در تهران بنام خیابان جردن برای بزرگداشت و زنده نگاهداشتن نام او نامگذاری شد.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز / مرده آن است که نامش به نکویی نبرند