عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۹ ق.ظ
عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
گفتند که یار است بهر گوشه پدیدار
ما این همه گشتیم، چرا یار ندیدیم
چون طایر آوارهی تشویش گرفته
هر لحظه از این شاخ بدان شاخ پریدیم
از خلق خدا خیر ندیدیم از آنروی
در گوشهی تنهایی و خلوت بخزیدیم
بودیم یکی آهوک رام، ولیکن
گُرگان به کمینگاه چو دیدیم، رمیدیم
شهد لبن کودکی از خاطر ما برد
زهری که از این کاسهی وارونه چشیدیم
چون دست اجل رخت حیات از تن ما کند
در بستر خواب ابدی راه کشیدیم
هم خاک شود باز گرفتیم که دگر بار
چون سبزهی نوخاسته از خاک دمیدیم
در جلوه بود یار بهر سوی پدیدار
گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم
گیتی است سنا گلشنی آراسته لیکن
ما جز علف هرزه از این باغ نچیدیم
.:استاد همایی:.
۹۶/۰۹/۰۲