مرحوم آیت الله آخوند ملا محمد کاشی (ره)
ولادت:
آخوند ملا محمد کاشانی (کاشی)، عارف، فیلسوف، حکیم، فقیه و عالم شیعی در سال 1213ش (1250ق) در کاشان به دنیا آمد و مقدمات علوم را در زادگاهش پشت سر گذاشت. وی پس از آن راهی اصفهان گردید و حکمت و فلسفه را نزد میرزا حسن نوری و محمدرضا صهبای قمشهای آموخت تا بدانجا که در علوم عقلی به کمال رسید. آخوند ملا محمد کاشانی از آن پس در مدرسه جده کوچک و مدرسه صدر اصفهان به تدریس علوم عقلی پرداخت و جاذبه درس ایشان که فلسفه را با عرفان میآمیخت، علاقمندان به فلسفه، به ویژه فلسفه ملاصدرا را از شهرهای دور و نزدیک و حتی از کشورهای دیگر به اصفهان میکشاند.
شرح حال آخوند کاشی:
برای ایشان حالات غریب و مکاشفاتی نقل شده که همگی دلالت بر عظمت روحی آن بزرگوار میکند. چنانچه میگویند در نمازش در سوره حمد آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را گاه بیش از صد بار به حالت خضوع و خشوع تکرار میکرد تا آنکه به حالت بیهوشی نقش بر زمین میشد. و هنگامی که به هوش میآمد بر میخواست و نمازش را مجدد به جا میآورد.
شاگردان:
برای این حکیم ربانی بیش از صد شاگرد بر شمردهاند که همگی از علمای بزرگ روزگار خویش بودند. از جمله شاگردان او حاج آقا رحیم ارباب ، سیدحسین بروجردی، شیخ محمد حکیم خراسانی، سید محمدرضا خراسانی، آقا ضیاءالدین عراقی، طَرَب اصفهانی، آقا نجفی قوچانی، شیخ هاشم قزوینی و میرزا ابوالقاسم محمد نصیر شیرازی ، شهید بزرگوار سید حسن مدرس، حاج میرزا علی آقای شیرازی را میتوان نام برد. سخنان وی در شاگردانش چنان مؤثر بود که اکثر آنان را از تعلقات دنیوی دور و متوجه آخرت مینمود. چنانکه اکثر آنان را متمایل به شب زندهداری و تهجد مینمود.
حاج آقا رحیم ارباب که پیوسته ملازم محضر درس و خدمت آخوند کاشی بود نقل میکنند که : «یک روز عصر آخوند به من فرمود: آقا رحیم ،امشب برای غذا بیمیل نیستم که بادمجان بخورم و این از نوادر بود که آخوند میل به غذای پختنی کرده بود چون معمولاً به غذای ساده اکتفا مینمود. من رفتم مقداری بادمجان خریدم و آنها را آماده کردم که در پستوی حجره آنها را سرخ و مهیا نمایم. کم کم مغرب شد و آخوند به نماز ایستاد. حالتی پیدا کرد که گفتنی نیست. آنچنان با خدا مناجات میکرد که گویی تمام درختان مدرسه با او همنوا شده و میخوانند: «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح». غرق در عوالمی بود که گویا در زمین نبود و حضور مرا در آن مکان به کلی از یاد برده بود. من مات و متحیر و مبهوت آن صحنه ملکوتی بودم که ناگاه به خود آمد و من هم به خود آمدم در حالی که دودی غلیظ تمام حجره را فرا گرفته بود و در آن عالم حیرت بادمجانها همه در تابه سوخته و ذغال شده بود. آخوند هم بدون آنکه چیزی از آن حال و جذبه به روی خود بیاورد فرمود: آقا رحیم بادمجان سوخت؟ طوری نیست امشب هم حاضری خودمان را می خوریم.»
آخوند همچنین دارای چشم برزخی بودند و باطن افراد را میدیدند. داستانهای زیادی در مورد رفتارهای به ظاهر غیر منطقی آخوند در مواجهه با افراد نقل شده که وقتی علت این رفتارها را از آخوند جویا میشدند میفرمودند من چیزی میبینم که شما نمیبینید. او سرانجام در روز شنبه بیستم شعبان سال 1333 ﻫ.ق ، درگذشت و بنا به وصیت خود، در بیابانی که محل خاکسپاری فقیران و غریبان بود به خاک سپرده شد. آن بیابان ، امروزه به تکیه لسان الارض شهره است، و در کنار تکیه گلستان شهداء در شمار آبادترین و متبرکترین قسمتهای تخت فولاد است.
در هنگام فوت وصیت کرد که بر سنگ مزارش عبارت « فقیر الحق، اضعف خلق ا...» را بدون هیچ گونه القابی حک کنند.
دیدن صورت برزخی افراد:
یکی از خصوصیات آخوند کاشی این بود که صورت برزخی افراد را میدید. و داستانهای زیادی در این مورد نقل شده است. یک روز مرحوم آخوند در جلسه تدریس خود قرار گذاشت که تفسیر کشاف را برای شاگردان درس بدهد و بعد هم اعلام کرد که هر کس میخواهد سر درس بیاید حتماً باید با خودش این کتاب را بیاورد. روز بعد همه طلبهها سر درس حاضر بودند و کتاب آورده بودند. در میان طلبهها طلبهای بود که مشهور به قداست و تقوا بود و خیلی تحویلش میگرفتند. این طلبه آن روز کتاب را نیاورده بود، مرحوم آخوند درسشان را که میدهند نگاهی میکنند که ببینند چه کسی کتاب را نیاورده وقتی که میبیند این طلبه معروف کتاب را نیاورده به شدت با او برخورد میکند و هر چه ناسزا بود به آن طلبه میگویند که تمام آن طلبهها به ایشان شک میکنند و ناراحت و منزجر میشوند. چند روز بعد یکی از مریدان مرحوم آخوند که ظاهراً مرحوم خراسانی بودهاند از آخوند در مورد این ماجرا سوال میکنند که آقا چرا شما اینقدر این طلبه را اذیت کردید؟ او در میان طلاب مشهور به قداست و تقواست. مرحوم آخوند در جواب به او میگوید:
تو مو می بینی و من پیچش مو
تو ابرو بینی و من اشارتهای ابرو
چیزی نمیگذرد که آخوند مرحوم میشود. بعد از فوت آخوند معلوم میشود که این طلبه که حجرهاش در مدرسه نیمآورد بود مبلغ فرقه ضاله بابیت و بهائیت است. و او گرگی بوده است در لباس میش و در این مدت مرحوم آخوند با چشم برزخی خویش از نیات پلید او آگاه بود.
مرحوم آیت الله شهید دستغیب نقل میکنند که یک روز مرحوم آخوند کاشی وسط مدرسه صدر در کنار حوض مشغول وضو گرفتن بودند که ناگهان میبینند خرسی دارد به طرفشان میآید. ایشان دوان دوان خودشان را به حجره میرسانند و در حجره را میبندند و از حال میروند. چند روز بعد یکی از حاجیهای بازار میرود نزد آخوند و از ایشان گله میکند که: حاج آقا حالا ما را که میبینید فرار میکنید؟ مرحوم آخوند، آن وقت متوجه میشوند که آن خرسی که آن روز دیدهاند همین حاجی بازاری بوده است.
نماز شب:
حضرت حجتالاسلام و المسلمین آسید محمد حسین مدرس در اصفهان فرمودند: یک روز طلبهها به مناسبت عیدالزهراء جشنی گرفته بودند و از آخوند کاشی هم دعوت میکنند که در آن جشن شرکت کنند. ایشان هم تشریف میآورند و تا دیروقت مشغول در مراسم تشریف داشتند آنگونه که برای نماز شب آقا خوابشان میبرد، و برای صبح از خواب بیدار میشوند. دوباره «هفده ربیع الاول» طلبهها جشن میگیرند و آخوند را دعوت میکنند که تشریف بیاورند و این بار هم ایشان خوابشان میبرد. شب در خواب حضرت رسول صلی الله علیه و آله را میبینند و حضرت میفرمایند: ما دفعه قبل که نماز شبت ترک شد به خاطر شادی قلب دخترم «زهرا سلام الله علیها» تو را بخشیدیم. ولی امشب چرا خوابت برده بلند شو نماز شبت را بخوان .
دعای ابوحمزه ثمالی:
روزی یکی از شاگردان آخوند کاشی ایشان را برای افطار دعوت میکنند و با اصرار زیاد از او خواهش میکنند که سحر هم تشریف داشته باشند. آخوند فرموده بودند: به شرطی میمانم که با من کاری نداشته باشید و دنبال کار خود بروید. طلبه میگوید: من دائم برای پذیرایی نزد آقا میرفتم تا ببینم ایشان چه کار میکنند. متوجه شدم که ایشان از افطار تا سحر مشغول عبادت بودند و در قنوت نماز وترشان تمام دعای ابوحمزه ثمالی را با صوت حزین و گریه میخواندند.
ذکر درختان:
مرحوم آخوند گزی اصفهانی از علمای برجسته اصفهان و معاصر با آخوند کاشی بودند نقل میکنند که: من یک شب در مدرسه صدر اصفهان میهمان یکی از طلبهها شدم. در آن شب احساس کردم در و دیوار و درختها مشغول ذکر گفتند. آمدم درب حجره آخوند کاشی دیدم ایشان با یک حالت مخصوصی مشغول نماز خواندن هستند و من احساس کردم در و دیوار و درختها همراه آخوند ذکر میگویند. همچنین آقا رحیم ارباب نقل میکنند: یک شب من از اتاقم به قصد وضو به صحن مدرسه آمدم که نماز شب را بخوانم وقتی از اتاق بیرون آمدم دیدم صدای همهمهای میآید هر چه نگاه کردم دیدم همه جا خاموش است ولی از همه جا و درختان و در و دیوار نجوایی که مانند ذکر بود به گوش میرسید. رفتم وضوخانه دیدم آن جا هم صدا میآید، تعجب کردم که این صدای ذکر از کجاست؟ آمدم در ایوان نماز بخوانم متوجه شدم که مرحوم آخوند کاشی در قنوت و نماز وترشان ذکر میگویند و گریه میکنند. و در و دیوار هم اذکار را با او تکرار میکنند. من همینطور ایستادم و به او نگاه کردم تا نماز صبح شد و دیدم که سر و صدا تمام شد. فردا نزد ایشان رفتم و گفتم: آقا من یک حاجتی به شما دارم. فرمودن بگویید. و من ماجرای دیشب را برای ایشان بازگو نمودم. آخوند فرمودند خودتان شنیدید؟ گفتم بله. فرمودند: خداوند به شما عنایتی کرده است که شنیدهاید.
آخوند علاوه بر فقه و اصول و حکمت، در ادبیات عربی و فارسی و ریاضیات نیز تبحر داشت. این فیلسوف و مدرس بزرگ فلسفه صدرالمتألّهین، سرانجام پس از عمری سرشار از تدریس و نشر فلسفه و عرفان در یازدهم تیرماه 1294ش برابر با بیستم شعبان 1333ق در هشتاد و یک سالگی در اصفهان وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان که مدفن بزرگان بیشماری است، به خاک سپرده شد
1- روزشمار تاریخ مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
2- سایت هیأت فاطمیون قم