عذر زیبا
جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۱۰ ب.ظ
آوردهاند: پادشاهی عدهای از نزدیکان خود را به مهمانی دعوت کرد. وقتی سفره را گستردند، یکی از غلامان خواست ظرف غذا را داخل سفره بگذارد، همین که خواست از کنار پادشاه بگذرد هیبت پادشاه او را فرا گرفت و دستش لرزید و مقدار کمی غذا بر لباس پادشاه ریخت. پادشاه فرمان قتل او را صادر کرد.
غلام که چنین دید عمداً بقیهی غذا را بر سر و روی پادشاه ریخت. پادشاه گفت: وای بر تو! چرا چنین کردی؟ غلام گفت: ای پادشاه! من این کار را به خاطر حفظ آبروی تو انجام دادم؛ چون اگر مرا به خاطر ریختن غیر عمدی اندکی غذا بر لباست میکُشتی، مردم تو را به خاطر این کار سرزنش میکردند و تو را ستمگر میدانستند و از تو به بدی یاد میکردند؛ از این رو این کار را کردم تا تو در کشتن من معذور و از سرزنش مردم به دور باشی؛ چون در این صورت دیگر گناه من کوچک نیست. پادشاه اندکی فکر کرد و سپس گفت: ای غلام! کار تو زشت است؛ ولی عذر تو زیبا است، ما نیز به خاطر زیبایی عذرت تو را میبخشیم و آزاد میکنیم.
منبع: المُستَطرَف
۹۳/۱۱/۱۰