دبیرستان زنده‌یاد حاج سید حسین نوایی

دولت آباد برخوار خیابان طالقانی خیابان سجاد خیابان شهید محمدمهدی داوری تلفن 03145823540
دبیرستان حاج سید حسین نوایی


دبیرستان زنده‌یاد حاج سید حسین نوایی

دولت آباد برخوار خیابان طالقانی خیابان سجاد خیابان شهید محمدمهدی داوری تلفن 03145823540

غزالی و راهزنان

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۱۳ ب.ظ

غزالی دانشمند شهیر اسلامی، به نیشابور و گرگان آمد و سال‌ها از محضر اساتید و فضلا با حرص زیاد کسب فضل کرد و برای آن که معلوماتش فراموش نشود و خوشه‌هایی که چیده خشک نشود، آن‌هارا مرتب می‌نوشت و جزوه می‌کرد. آن‌ها را که محصول سال‌ها زحمتش بود، مثل جان شیرین دوست می‌داشت.

بعد از سال‌ها آن جزوه را مرتب کرد و در توبره‌ای پیچید و با قافله‌ای به طرف وطن روانه شد. از قضا قافله در راه با عده‌ای راهزن برخورد کرد. دزدان جلوی قافله را گرفتند و آنچه مال یافت می‌شد، یکی یکی جمع کردند. نوبت به غزالی رسید. همین که دست دزدان به طرف آن توبره رفت، غزالی شروع کرد به التماس و زاری و گفت: غیر از این ، هر چه دارم ببرید و این یکی را به من واگذارید. دزد پرسید : به چه درد تو می‌خورد؟

غزالی گفت: این‌ها ثمره‌ی چندین سال تحصیل من است. اگر این‌ها را از من بگیرید، معلوماتم تباه می‌شود و سال‌ها زحمتم در راه تحصیل علم هدر می‌رود. دزد گفت: علمی که جایش در توبره و قابل دزدیدن باشد، علم نیست، برو فکری به حال خود بکن!

این گفته‌ی عامیانه، تکانی به روحیه‌ی مستعد و هوشیار غزالی داد. او که تا آن روز فقط فکر می‌کرد و طوطی‌وار از استاد می‌شنید و در دفتر ضبط می‌کرد، بعد از آن به فکر افتاد مغز خود را با تفکر پرورش دهد و تحقیق کند و مطالب مفید را در دفتر ذهن خود به یاد بسپارد.

غزالی می‌گوید: من بهترین پندها را که راهنمای زندگی فکری من شد، از زبان یک دزد راهزن شنیدم!

منبع: داستان راستان به نقل از غزالی نامه

۹۳/۱۱/۰۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دبیرستان حاج سید حسین نوایی دولت آباد