سزای گرگ سخن چین
روزی سلطان جنگل مریض شد ، تمام حیوانات به دیدنش آمدند مگر روباه. گرگ سخن چین از موقعیت
استفاده کرد و به شیر گفت: قربان! همهی حیوانات به عیادت شما آمدند ، فقط روباه
است که سر از اطاعت باز زده ، شیر گفت: وقتی آمد مرا یادآوری کن تا سزایش را بدهم.
وقتی روباه آمد ، شیر با خشم به او گفت: کجا بودی؟ همه آمدند مگر تو. روباه در جواب گفت: من وقتی شنیدم شما مریض هستید به این فکر افتادم که دوائی برایتان تهیه کنم تا بهبودی شما حاصل شود. شیر گفت: چیزی به دست آوردی؟ روباه جواب داد: آری! در پشت پای گرگ غدهایست که برای معالجهی شما مؤثر است. شیر بیدرنگ با چنگال مقداری از پشت پای گرگ را بیرون آورد. روباه آهسته از گوشهای خارج شد. در راه چشمش به گرگ افتاد که با پای خون آلود میآید. به او گفت: ای آقائی که کفش قرمز پوشیدهای! وقتی در حضور پادشاهان مینشینی متوجه باش چه از دهانت خارج میشود!