خطبه امام سجّاد علیه السّلام در مسجد شام
جانکاهترین حادثه زندگى امام سجاد (ع) حادثه عاشورا بود که با تمام وجود آن را لمس کرد؛ هر چند که بیمارى توان یارى رساندن به پدر را از او گرفته بود و خدا نمىخواست تا زمین از حجّتش خالى بماند. امام سجّاد (ع) در سخنرانىهاى خود پس از واقعه عاشورا با استناد به آیات قرآن بر علیه ظلم و ستم بنىامیه سخن مىگفت و با سلاح دعا و مناجات با پروردگار، مجموعهاى از معارف قرآنى را با نام «صحیفه سجّادیه» براى تهذیب نفس و اخلاق و بیدارى مسلمین به یادگار گذاشت.
در این مجال در نظر داریم خطبهی آن حضرت که در مجلس یزید در مسجد شام ایراد فرمودند و آن اوج موفقیّت امام سجّاد (ع) در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست را به اختصار بیان نماییم.
یزید در این مجلس به یکى از خطیبان درگاهش دستور داد تا به بدگویی على (ع) و اولادش بپردازد. وقتى سخنان خطیب پایان یافت، امویان خود را پیروز این میدان دیدند. امام سجّاد (ع) اجازه خواست تا او هم سخن بگوید.
یزید رضایت نمىداد، امّا با اصرار فراوان اطرافیانش پذیرفت. امام سجّاد (ع) پس از حمد خداوند به معرفی شخصیّت پیامبر (ص) و امام علی (ع) پرداخت سپس به افشاگری حکومت غاصب معاویه پرداخت و در ادامه به بیان جایگاه و شخصیّت خود اشاره نمود تا همگان او را بشناسند. آن بزرگوار در معرّفی خود چنین فرمود: «من فرزند زمزم و صفایم، آنان که مرا مىشناسند از توضیح بىنیازند ولى آنان که مرا نمىشناسند گوش فرا دهند تا خویش را به ایشان بشناسانم. اى مردم! من فرزند مکّه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند آنم که حامل رکن است. من فرزند بهترین انسانى هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشیده است. من فرزند برترین موحدى هستم که بر گِرد کعبه طواف کرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حجّ به جا آورده و خداى را لبیک گفته است.
من فرزند آن پیامبرم که بر مرکب آسمانى براق سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستى رسانید و به قرب خدا رسید. من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نماز گزاردند و به او اقتدا کردند. من فرزند دریافت کننده وحىام. فرزند محمّد مصطفایم. من فرزند على مرتضایم ... من فرزند کسى هستم که پیشاپیش رسول خدا (ص) با دو شمشیر و دو نیزه مىجنگید. دو هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین رزمنده بود و حتّى یک چشم بر هم زدن به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح ترین مؤمنان، وارث پیامبران، نابودگر مُلحِدان، پیشواى مسلمانان ... سرآمد گریهکنندگان از خوف خدا و مشتاقان به لقاى حق، شکیباترین شکیبایان، برترینِ قیام کنندگان خاندان پیامبرم (ص). من فرزند کسى هستم که از سوى جبرئیل و میکائیل مورد تأیید و یارى بود ...»
سخنان امام بدینجا که رسید هراس شدیدى در دل یزید افتاد. ترسید که مردم علیه او شورش کنند. از این رو براى قطع سخنان امام، دستور داد مؤذن اذان بگوید.
اما مؤذن هر کلمهاى که مىگفت امام از آن برای معرفی خود و اهل بیت (ع) استفاده مىکرد. ابتدا گواهى به وجود خداوند و شهادت به رسالت حضرت رسول (ص) داد و این که حضرت رسول (ص) جد امام سجّاد (ع) است نه جد یزید و بر این امر نیز از یزید گواه گرفت. امام فرمود: اى یزید! محمّد (ص) که مؤذن از او یاد کرد جد توست یا جد من؟ اگر بگویى جد توست دروغ گفته و کافر شدهاى! و اگر بگویى جد من است پس چرا خاندان او را کشتى؟...
سخنان امام (ع) همهمه عجیبى در مجلس ایجاد کرده بود، امام براى آگاه ساختن مردم فریاد زد: «به خدا سوگند غیر از من کسى در این جا نیست که رسول خدا (ص) جدش باشد؛ پس چرا این مرد ما را ظالمانه کشت و اهل ما را چون رومیان به اسارت گرفت». بعد خطاب به یزید گفت: «این کارهاى زشت را انجام مىدهى و باز هم مىگویى: محمّد (ص) رسول خداست و رو به قبله مى ایستى». یزید به مؤذن دستور داد اذان را تمام کند و بعد به نماز ایستاد. مردم هم در حالت تردید در مورد او، برخى اقتدا کردند و بعضى اقتدا نکرده، رفتند.
www.hawzah.net