تمام اهل عالم دم گرفتند
تمام اهل عالم دم گرفتند
به حال خانهی ما غم گرفتند
که روزی روزگاری خانهی ما
صفایی داشت آن را هم گرفتند
کنون افتاده ناله در دل باد
و حتی آسمان هم ناله سر داد
نمیدانی چه شد در آن سیاهی
خودم دیدم که بین کوچه افتاد
ز چشمش سیلی کین سو گرفته
که حتی از علی هم رو گرفته
خودم دیدم که مادر زیر چادر
دو دستی دست بر پهلو گرفته
به قلب مادرم زخم فدک خورد
دل ریش پدر جانم نمک خورد
خرابم شد به سر انگار دنیا
که پیش چشم من مادر کتک خورد
کمی با درد و شبنم راه میرفت
و با دنیایی از غم راه میرفت
اگر چه دست بر دیوار میزد
ولی با قامتی خم راه میرفت
شدم این روزها غمخوار زهرا (س)
و مدیون سوال چشم بابا
همین الان حدود چند روز است
که می ترسم ببوسم صورتش را
و دارد میرود از خانه کم کم
و چشمان پدر با اشک نم نم
و در زانوی او دیگر رمق نیست
به روی شانهاش دنیای ماتم