اربعین آمد دلم را غم گرفت
جمله مستان سوی ساقی آمدند
مست مست از جام باقی آمدند
سینهها آماج رگبار بلا
جای زخم ریسمان بر دستها
هوش از سر رفته و دل باخته
جسم خود را بر زمین انداخته
هـر یکی در جستجوی تربتی
بر لب هر یک کلامی صحبتی
قلبها پر شکوه از بیداد بود
آشنای قبرها سجاد (ع) بود
رهبر زینب امام راستین
حجت حق بود زینالعابدین
با کلامش عمه را مغموم کرد
تا که قبر یار را معلوم کرد
آمده همراه دخت بوتراب
بر سر آن قبر کلثوم و رباب
زخمهای این سفر سر باز کرد
هر کسی درد دلی آغاز کرد
زینب از مژگان خود یاقوت سفت
داستان این سفر را باز گفت
گفت ای سالار زینب السلام
ماه شام تار زینب السلام
بر تو پیغام سفر آوردهام
از فتوحاتم خبر آوردهام
کرد با من این مسیر عشق طی
راس تو منزل به منزل روی نی
معجرم نیلی شد و مویم سپید
از غم دوری تو قدم خمید
گر که دست رحمت و صبرت نبود
زینبت در راه کوفه مرده بود
ظلم دشمن تا که بیاندازه شد
ماجراهای سقیفه تازه شد
ریسمان بر گردن سجاد بود
غربت بابا مرا در یاد بود
دیدی از نی دست خواهر بسته بود
گویی دستان حیدر بسته بود
یاسها را جوهر نیلی زدند
بر رخ آن اختران سیلی زدند
از شماتت کردن دشمن مپرس
از سه ساله دخترت از من مپرس
سرت یک نیمه شب مهمان او
با وصالت بر لب آمد جان او
مرد در ویرانه و من زندهام
بیرقیه آمدم شرمندهام
بارها از دوریات جان باختم
بین مقتل من تو را نشناختم
گر تو ای لب تشنه بر داری سرت
حال نشناسی دگر این خواهرت
.:مهدی محمدی:.
با مطلب:
تدریس دامپروری با استفاده از نرم افزار محتوا ساز ...
منتظر حضور شما هستم.