کوتاه اما خواندنی
حکایت دوم:
رام کنندگان حیوانات سیرک برای مطیع کردن فیلها از ترفند ساده ای استفاده میکنند. زمانی که حیوان هنوز بچه است، یکی از پاهای او را به تنه درختی میبندند. حیوان جوان هر چه تلاش می کند نمیتواند خود را از بند خلاص کند اندک اندک این عقیده که تنه درخت خیلی قوی تر از اوست در فکرش شکل میگیرد. وقتی حیوان بالغ و نیرومند شد، کافی است شخصی نخی را به دور پای فیل ببندد و سر دیگرش را به شاخهای گره بزند. فیل برای رها کردن خود تلاشی نخواهد کرد. پای ما نیز ، همچون فیلها، اغلب با رشتههای ضعیف و شکنندهای بسته شده است، اما از آنجا که از بچگی قدرت تنه درخت را باور کردهایم، به خود جرات تلاش کردن نمیدهیم، غافل از اینکه: برای به دست آوردن آزادی، یک عمل جسورانه کافیست.
حکایت سوم:
مردی در نمایشگاهی گلدان میفروخت. زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد . بعضیها بدون تزیین بودند، اما بعضیها هم طرحهای ظریفی داشتند. زن قیمت گلدانها را پرسید و شگفتزده دریافت که قیمت همه آنها یکی است. او پرسید: چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یک قیمت هستند؟ چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است همان پول گلدان ساده را میگیری؟
فروشنده گفت: من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساختهام می گیرم. زیبایی رایگان است.